۱۳۸۷ تیر ۱۸, سه‌شنبه

A Pillow Of Winds

موسيقي همواره تاثيرات رويايي و عجيبي بر انسان داره و همواره داستان ها و روايات متعددي در طول تاريخ درباره تاثيرات اون بوده و خواهد بود . يكي از نمونه هاي جالب اين داستان ها رو چند وقت پيش در مورد ساز تنبور شنيدم ؛ داستان از اين قرار بود كه به هنگام آفرينش انسان روح نوع بشر حاضر به داخل شدن به درون كالبد جسماني و قفس تن نبود و در اين هنگام فرشتگان شروع به نواختن تنبور كردند و اين مسئله باعث شد كه روح سركش به عبارتي رام بشه يا حواسش جذب نواي موسيقي بشه و به اين ترتيب بتونن اونو توي كالبد جسماني بچپونن !!!!!
نميدونم چه برداشتي نسبت به اين داستان خواهيد داشت اما فكر كنم اكثريت با اين نتجه گيري كه نميشه تاثير بي حد و حصر موسيقي رو بر روح و روان آدمي انكار كرد موافق باشن حالا چه مي خواد اين تاثير مثبت باشه يا منفي
اون چيزي كه باعث شد الان اين پست رو بذارم نيز چيزي به غير از اين نبود
بله دوباره من جادو شدم اين بار با يه آهنگ قديمي از پينك فلويد از آلبوم Meddle
حس رويايي و فاقد وصفي كه از شنيدن اين ترانه زيبا به من دست ميده رو واقعا نميتونم با كلمات وصف كنم ... هنوز پس از سالها كه براي اولين بار اين ترانه رو شنيدم اون برام تازگي داره و از شنيدنش لذت مي برم ... حسي مثل معلق شدن وسط زمين و هوا ... لرزي عجيب تمام بدنمو ميگيره ..... واقعا نميتونم وصف كنم ...
شعر اين آهنگ سروده Roger Waters و آهنگ اون ساخته David Gilmour است و همينطور كه ميبينيد مضموني درباره عشق داره اين ترانه track دوم از آلبوم Meddle پينك است كه در سال 1971 ارئه گرديد . ( ترجمه شعر از كتاب ترانه هاي پينك فلويد ترجمه م . آزاد و فرخ تميمي است )


ابري از پر قو دورم ميپيچد و صدا را آرام مي كند
وقت خواب آلودگي زندگي من است
و محبوبه ام در كنارم آرميده
و به آهستگي نفس مي كشد
و شمع فرو مي ميرد .
وقتي شب فرا مي رسد ، در را مي بندي
كتاب ( از دستت ) به زمين مي افتد
هنگامي كه تاريكي فرود مي آيد و امواج بر روي هم مي غلتند
فصل ها تغيير مي كند باد برهنه است
اكنون ساعتي بيدار مي شود كه قو مي خواند
رويا را بنگر ؛ رويا از بين رفته است
كشتزارهاي سبز
باراني سرد مي بارد نزديك بامداد زرين
و در ژرفاي زمين
سر و صداي بامداد پگاه ، و پايين مي روم
وقت خواب آلودگي زندگي من است
و محبوبه ام در كنارم آرميده
و به آهستگي نفس مي كشد
و من چون پرنده اي در غبار بر مي خيزم
و نخستين پرتوها بر آسمان فرو مي افتد
و بادهاي شبانه فرو مي ميرند .
A cloud of eiderdown
Draws around me Softening a sound.
Sleepy time, and I life
With my love by my side,
And she's breathing low
And the candle dies.
When night comes down You lock the door.
The book falls to the floor.
As darkness falls The waves roll by,
The seasons change
The wind is raw.
Now wakes the hour that sleeps the swan
Behold the dream The dream is gone.
Green fields
A cold rain is falling
near the golden down

And deep beneath the ground,
The early morning sounds And I go down.
Sleepy time, and I life,
With my love by my side,
And she's breathing low.
And I rise, like a bird,
In the haze, when the first rays Touch the sky.
And the night winds die.

0 نظرات: